روان زخمی ، در تنهایی ، عفونی و خطرناک می گردد ، باید وارد گروه های فعال اجتماعی و شاد شد . حکیم ارد بزرگ
سخنان و جملات حکیمانه
روان پاک ، برای همگان ، آرزوی بهروزی و شادمانی می کند . حکیم ارد بزرگ
حکیم ارد بزرگ
کردار و رفتار ناپسند را ، با دارایی زیاد هم ، نمی توان پنهان ساخت . حکیم ارد بزرگ
روان آدم های شاد ، از بیماری و نابودی ، به دور است . حکیم ارد بزرگ
خیزش درونی ، برای بهروزی هر چه بیشتر ، نیرویی است که بسیاری آن را ندارند . حکیم ارد بزرگ
خودت را بشناس و به آن ببال . حکیم ارد بزرگ
خردمندان ، روانی آرام و دلی سرشار از مهر دارند . حکیم ارد بزرگ
تنهایی ، برای جوان ارزشمند و برای پیر آزار دهنده است . حکیم ارد بزرگ
آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . حکیم ارد بزرگ
زندگی ، از بودن آغاز و تا شدن ، پی گرفته می شود . حکیم ارد بزرگ
زیبارویان ، با ادب و منش نیکو ، فرشته و پریزاد می گردند . حکیم ارد بزرگ
چگونه بر کاخ های فرمانروایان گذشته خرده می گیریم ؟ این کاخ ها نماد و نگار سرزمین ما ، در برابر دیگر سرزمینها بوده است . در ارزیابی گذشته ، باید دیدی فراخ داشت . حکیم ارد بزرگ
کشوری که دارای سیاستمداری بی باک است ، همه مردمش دلیر می شوند . حکیم ارد بزرگ
قهرمان های آدمهای کوچک ، همانند آنها زود گذرند . حکیم ارد بزرگ
سیاستمدار ناتوان ، کارش هرز نیروهاست . حکیم ارد بزرگ
1111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111
اوحدی
آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست
یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟
انصاف توان داد که: با لطف وجودش
بنیاد وجود دگران از گل و خشتست
بابک بیات *** babak bayatزین بیش مده وعده به فردای بهشتم
کامروز به نقد از رخ او خانه بهشتست
با قامت او هر که نشاند پس ازین سرو
بسیار کند سرزنش آن سرو که کشتست
حسین علیزاده *** hossin alizadehگفتم که: بگویم به کسی درد دل خویش
از خود به جهان یک دل بیدرد نهشتست
جان را نبود قیمت و دل چیست بر او؟
کس نام چنین ها نتوان برد، که زشتست
ای اوحدی، از سر بنهی بر خط او نه
کامروز کسی بهتر ازین خط ننوشتست
عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست
لیکن از دشمن نمیترسم، که میلم سوی تست
چارهٔ دل در فراقت جز جگر خوردن نبود
محمد علی جمال زاده *** mohamad ali jamal zadehوین جگر خوردن که میبینم هم از پهلوی تست
سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت
روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی تست
بر نمیدارم ز زانو سر به حق دوستی
تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی تست
گفتهای: مشکل برآید کام ازین طالع ترا
پوران *** pouranمشکلی در طالع من نیست، مشکل خوی تست
بر دل بیچارگان امروز هر زخمی که هست
زان کمان سخت میآید که بر بازوی تست
عالمی در گفت و گوی اوحدی زان رفتهاند
کو شب و روز اندرین عالم به گفت و گوی تست
دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست
تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست
ز حسرت دهنت جان من رسید به لب
خوشا کسی که دهانش به لب رسیدهٔ تست!
گزیدهٔ دو جهانی بسان طالع سعد
غلام طالع آنم که بر گزیدهٔ تست
خسرو شکیبایی *** khosro shakibayiز سرکشی غرضت گر همین ستمکاریست
تو سرمکش، که دلم خود ستم کشیدهٔ تست
دلم چو خال تو در خون، چو زلفت اندر تاب
ز بوی آن خط مشکین نودمیدهٔ تست
کوروش***kourosh Bozorgفغان این دل مجروح تیر خوردهٔ من
ز دست غمزهٔ ترک کمان کشیدهٔ تست
بدیدمت: همه را کردهای ز بند آزاد
جز اوحدی، که غلام درم خریدهٔ تست
آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟
آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟
آن کمان چرخ، یا قوس و قزح، یا شکل نون
یا مه نو، یا هلال وسمه، یا ابروی تست؟
آن بلای سینه، یا آشوب دل، یا رنج جان
یا جفای چرخ، یا جور فلک، یا خوی تست؟
آن کمند مهر، یا زنجیر غم، یا بند عشق
یا طناب شوق، یا دام بلا، یا بوی تست؟
آن تن من، یا وجود اوحدی ، یا خاک راه
یا سگ در، یا غلام خواجه، یا هندوی تست؟